مهرداد مامانمهرداد مامان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

pesare maman

مهردادی 7 ماهه شد

سلام عزیز دل مامان،دیروز ٧ ماهه شدی،باور نمیشه این ٧ ماه با تمام سختیا و شیرینیاش اینقد زود گذشت. دیشب برای اولین بار دستاتو به سمت من باز کردیو خودتو انداختی تو بغلم وای که چقد منتظر این لحظه بودم.دیشب خاله مریمو عمو ولی خونمون بودن،ساعت حدود ١٢ بودو تو بغل خاله مریم بودی،به محض دیدن من دستاتو باز کردیو اومدی به طرف من،وای که چه لحظه شیرینی بود،خیلی منتظرش بودم از پریروز بجز سوپ و حریره،زرده تخم مرغ و ماست و سیب به وعده هات اضافه کردم.تقریبا همشونو دوست داریو میخوری،نمیدونی چقد انرژی میگیرم وقتی پیاله غذات تموم میشه ولی خوب موقع خوردن یکمی غر میزنی ولی اشکال نداره تو بخور من همه چیو تحمل میکنم پسر لوس مامان،گفتم بهت لوس چون واقعا ...
14 مرداد 1392

واکسن 6 ماهگی

عشق مامان سلام پنجشنبه یعنی 20 تیر دوباره با 3 روز تاخیر واکسنتو زدیم الهی بمیرم وقتی واکسنتو زد خیلی جیغ کشیدیو غش کردی ولی خوب دیگه چاره ای نیست برا سلامتیه خودته. خداروشکر خیلی اذیت نشدی و فقط یه تب خفیف داشتی تا دیروز،من که استرسه این واکسنتو خیلی داشتم آخه همه میگفتن 6 ماهگی سخته و اذیت میشی ولی خداروشکر اینم به خیر گذشت و رفت تا 1 سالگیت ...
22 تير 1392

خدایا شکرتتتتتتتت

پسرم،خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که قلب کوچولوت مشکلی نداره                                 نمیخواستم تو وبلاگت از مریضی برات بگم ولی الان که خیلی خوشحالم همه چیو برات تعریف میکنم.  اون شبی که از دست بابات افتادی زمین،شب تو بیمارستان قلبتو چک کردن و دکتر گفت ضربانش خیلی بالاس و به نظر خیلی نگران میومد.بعد از مرخص شدنت منو بابا بردیمت دکتر و خانم دکتر قلبتو که گوش کرد گفت هم ضربان بالاس هم قلبش صدای اضافه داره،گفت ببرنش پیش متخصص قلب،نمیدونی چقد نگرانت بودیم.تا اینکه رفتیم دکتر بعد از نوار قلبو اکو،آقای دکتر گفت قلبش صدای اضافه داره که زیاد مهم نیست و خوب می...
19 تير 1392

6 ماهگی پسرم

سلام عزیز مامان،امروز 6 ماهه شدی.6 ماهگیت مبارک عزیز دل مامان پریروز بردیمت دکتر،وزنت 8 کیلو شده و دور سرت 40.5 خانم دکتر گفتن بهت سوپ بدم.امروز برات درست کردم،یه تیکه ماهیچه و هویج و سیب زمینی و چند تا دونه برنج برات پختم آبشو دادم خوردی،اصلا خوشت نیومد  بعدشم بهت شربت عرق نعنا دادم اونو با اشتها خوردی نفسم الان هم مثه یه فرشته کوچولو رو تخت مامان بابا خوابیدی وای که چقد دوست دارم مامانی ...
13 تير 1392

بدون عنوان

پسرم نمیدونم چرا این روزا اینقد بهانه میگیری،وقتی خوابت میاد اینقد بهانه میگیری که منو دیوونه میکنی.خیلی کم میخوابیو همش میخوای بغل بشی یکمی لوسم شدی.میگی از کنار من تکون نخورین و با من حرف بزنین وقتی محبوبه داره جارو میکنه اگه جارورو خاموش کنه شروع میکنی به جیغ کشیدن و میخوای جارو روشن باشه وقتی شیشه هارو تمیز میکنه بهانه میگیریو شیشه پاک کنو میخوای ،پسر لوس مامان                                                                              ...
10 تير 1392

تولد مامان

پسرکم امسال خدا بهترین هدیه تولدو به من داده بود وتو امسال کنارم بودی.روز تولدم همش به قدیما فکر میکردم،به اون سالایی که هنوز مدرسه میرفتم و مامانم خدا رحمتش کنه هر سال برام تولد مفصل میگرفت و همه خانواده و دوستا جمع میشدیم و کلی بهون خوش میگذشت،حالا دیگه خودم مامان شدم و تولد امسالم با همه سالها برام فرق داشت. شب تولدمم کلی مهمون داشتیم خاله ها همه اومدن و پسر عموی مامان بعد از سالها با پسراش از امریکا اومده بودن اونارو هم دعوت کردم حسابی به همه خوش گذشت ولی تو مامانی یکمی اذیتم کردی.در کل از مهمون خوشت نمیاد البته حق داشتی خسته شدی بودی از سر و صدا و خوابت میومد دیگه وقتی که مامان شمعشو فوت کردو عکس گرفت تو خواب رفته بودی فدا...
10 تير 1392

عاشق تر میشم وقتی.............

وقتی با آواز خوندت صبحها از خواب بیدار میشم وقتی با خنده از خواب بیدار میشیو دل منو آب میکنی وقتی تو آینه خودتو نگاه میکنیو برا خودت ذوق میکنی.وای که چقد خوردنی میشی وقتی میام بالا سرت به محض دیدن من میگی هه هه هه یا میخوای بغل شی یا شیر میخوای وقتی به شکم خوابیدی سرتو میزاری رو تشک....وای که عاشقت میشم اینقد مظلوم میشی وقتی با آهنگای تلفن برا خودت آواز میخونی وقتی موقع شیر خوردن دوست داری دستمو بگیری وقتی منو بابا غذا میخوریم تو فقط به دهن ما و غذاها نگاه میکنی.بمیرم که دلت میخواد ولی..........امان از وقتی که خوابت میادو جیغ بنفش میکشی......... بازم عاشقتممممم ...
29 خرداد 1392

بدون عنوان

پسر عزیزم هر روز که میگذره شیرین تر میشی و دل منو با خنده ها و کارات آب میکنی تازگیا همش میخوای غلت بزنی و به شکم بخوابی،اصلا به پشت نمیمونی حتی موقع شیر خوردن یا عوض کردنت میخوای بچرخی فدات شم ،وقتی به شکم میشی زود خسته میشی و شروع به گریه میکنی عادت کردی منو بابا همش باهات حرف بزنیمو کنارت باشیم و تو برامون دلبری کنی همش آواز میخونی و برا خودت صدا در میاری شصت پاتو با دستای کوچولوت میگیریو نگاش میکنی قربون اون دست وپای تپلت برم مامانی وقتی داری فرنی میخوری تا قاشق بعدیو بهت بدم شروع میکنی به نق نق و عجله داری برا قاشق بعدی، پسر شکموی مامان خلاصه بگم مامانی عاشقتمممممممممممممم ...
19 خرداد 1392

سفر شیراز

سلام گل پسرم دقیقا روزی که 5 ماهه شدی یعنی 13 خرداد.3تایی رفتیم شیراز،مهمون یکی از دوستای قدیدمیه مامان بابای، مامان بودیم.خیلی بهمون خوش گذشت ولی جایی نتونستیم بریم چون هوا خیلی گرم بود میترسیدم تو مریض بشی،خیلیم شلوغ بود.فقط بازار وکیل رفتیم و حمام وکیل البته این اولین سفر تو نبود،عید نوروز هم 11 روز کیش بودیم با خاله ها و خیلی خوش گذشت،تو خیلی پسر خوبی بودی فدات شم اینقد آروم بودم اصلا حس نکردم یه نوزاد 2 ماهو نیمه همراهمه                                                             ...
19 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesare maman می باشد