خاطرت زایمان
عزیزم اومدنت خیلی اتفاقی بود اصلا فکرشو هم نمیکردم که اینقد زود بیای پیشم 11 دی ماه بود و من و بابات اتاق تو رو چیدیم ،نمیدونم همه چی پیش میرفت انگار.بابا خسته از سر کار اومد گفت بریم اتاق بچه رو بچنیم .خلاصه اتاقتو با ،بابا چیدیم.روز بعدشم گارگر داشتم که بیاد خونرو حسابی تمیز خونه هم تمیز شدو برا اومدن تو آماده طبق معمول هر هفته مامانی باید میرفت دکتر برا چک آپ هفتگی. روز 12 دی بود من و بابا رفتیم دکتر اتفاقا همون عصر با،بابا کلاس زایمان هم رفتم آخه مامان تصمیم داشت تورو طبیعی به دنیا بیاره خلاصه برات بگم عزیزم وقتی خانم دکتر صدای قلبتو گوش کرد گفت ضربان بالاس و باید نوار قلب بگیری منم خیلی نگرانت شدم وبا،بابا رفتیم یه ک...
نویسنده :
mitra
16:21