مهردادی 7 ماهه شد
سلام عزیز دل مامان،دیروز ٧ ماهه شدی،باور نمیشه این ٧ ماه با تمام سختیا و شیرینیاش اینقد زود گذشت.
دیشب برای اولین بار دستاتو به سمت من باز کردیو خودتو انداختی تو بغلم وای که چقد منتظر این لحظه بودم.دیشب خاله مریمو عمو ولی خونمون بودن،ساعت حدود ١٢ بودو تو بغل خاله مریم بودی،به محض دیدن من دستاتو باز کردیو اومدی به طرف من،وای که چه لحظه شیرینی بود،خیلی منتظرش بودم
از پریروز بجز سوپ و حریره،زرده تخم مرغ و ماست و سیب به وعده هات اضافه کردم.تقریبا همشونو دوست داریو میخوری،نمیدونی چقد انرژی میگیرم وقتی پیاله غذات تموم میشه ولی خوب موقع خوردن یکمی غر میزنی ولی اشکال نداره تو بخور من همه چیو تحمل میکنم پسر لوس مامان،گفتم بهت لوس چون واقعا بعضی وقتا خیلی غر میزنیو منو کلافه میکنی،همش میخوای مامان کنارت باشه باهات بازی کنه بهت توجه کنه،رو چشمم زندگیمو برات میدم مامان،تو راضی باشی پسر لوسمبه قول خاله ها علی مردان خان
راستی مامان چند روز همش بهت میگه موش نمیدونم چرا!گاهی یه چیزایی میاد سر زبونمو تا چند روز همش بهت میگم.همش بهت میگم آقای موش البته میگم موس
قبلا میگفتم پسر طلا،خوشگل بلا
هر چی که باشی عشقه منی