تولد مامان
پسرکم امسال خدا بهترین هدیه تولدو به من داده بود وتو امسال کنارم بودی.روز تولدم همش به قدیما فکر میکردم،به اون سالایی که هنوز مدرسه میرفتم و مامانم خدا رحمتش کنه هر سال برام تولد مفصل میگرفت و همه خانواده و دوستا جمع میشدیم و کلی بهون خوش میگذشت،حالا دیگه خودم مامان شدم و تولد امسالم با همه سالها برام فرق داشت. شب تولدمم کلی مهمون داشتیم خاله ها همه اومدن و پسر عموی مامان بعد از سالها با پسراش از امریکا اومده بودن اونارو هم دعوت کردم حسابی به همه خوش گذشت ولی تو مامانی یکمی اذیتم کردی.در کل از مهمون خوشت نمیاد البته حق داشتی خسته شدی بودی از سر و صدا و خوابت میومد دیگه وقتی که مامان شمعشو فوت کردو عکس گرفت تو خواب رفته بودی فدا...
نویسنده :
mitra
20:07