مهرداد مامانمهرداد مامان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

pesare maman

پسرم اولین عروسیشو رفته :*

سلام گل پسرم.نوشته های مامان همش با تاخیره شنبه هفته پیش یعنی 26 مرداد عروسی میلاد دوست بابایی بود و تو اولین عروسیو با مامان بابات اومدی البته عروسی خاله مینو هم تو دلم بودیو همش تکون تکون میخوردیو برا خودت میرقصیدی خلاصه شب رفتیم عروسی و تو تالار یکمی مامانو اذیت کردی چون هم شلوغ بود هو گرم و تو حسابی خسته شده بودی بلاخره مامان تو رو برد تو نمازخونه و شیر خودی همون جا خواب رفتی.شبم برا باغ بابا اصرار داشت شما نیاین که مهرداد اذیت نشه ولی مامان اصرار کرد وبالاخره رفتیم باغ.اونجا تورو گذاشتیم تو کالسکه و تو حسابی حال کردی،رقص نورو رقصارو نگاه میکردی حال میکردی تا اینکه خواب رفتی فدات شم.خلاصه ساعتای 3 بود اومدیم خونه...  ...
5 شهريور 1392

پسرم میخواد دندون در بیاره

سلام زندگیه مامان.2،3 روزیه خیلی بیقراری میکنی و از دهنت به شدت آب میاد.خدا کنه دندونت زود در بیادو راحت بشی.مامان تصمیم داره اگه بتونه وقتی دندون در اوردی برات آش بپزه و یه مهمونی کوچیک بگیره به امید خدا... چند روزیه که همش میگی ماما.مه مه واییییی عزیزم میخوام قورتت بدم.....خیلی منتظر بودم کلمه ما ما رو ازت بشنوم خیلی حس خوبی بهم میده،تازه دارم باور میکنم که واقعا مامان شدم.وای که چقد شیرینه این حس....خدا از هیچ زنی دریغش نکنه وقتی شیر میخوای میگی مه مه مه مه خلاصه بهت بگم دیگه مه مه برا مامان نزاشتی مخصوصا الان که میخوای دندون در بیاری همش گازم میگیری بگیر عزیزممم فدای سرت   ...
23 مرداد 1392

مهردادی 7 ماهه شد

سلام عزیز دل مامان،دیروز ٧ ماهه شدی،باور نمیشه این ٧ ماه با تمام سختیا و شیرینیاش اینقد زود گذشت. دیشب برای اولین بار دستاتو به سمت من باز کردیو خودتو انداختی تو بغلم وای که چقد منتظر این لحظه بودم.دیشب خاله مریمو عمو ولی خونمون بودن،ساعت حدود ١٢ بودو تو بغل خاله مریم بودی،به محض دیدن من دستاتو باز کردیو اومدی به طرف من،وای که چه لحظه شیرینی بود،خیلی منتظرش بودم از پریروز بجز سوپ و حریره،زرده تخم مرغ و ماست و سیب به وعده هات اضافه کردم.تقریبا همشونو دوست داریو میخوری،نمیدونی چقد انرژی میگیرم وقتی پیاله غذات تموم میشه ولی خوب موقع خوردن یکمی غر میزنی ولی اشکال نداره تو بخور من همه چیو تحمل میکنم پسر لوس مامان،گفتم بهت لوس چون واقعا ...
14 مرداد 1392

واکسن 6 ماهگی

عشق مامان سلام پنجشنبه یعنی 20 تیر دوباره با 3 روز تاخیر واکسنتو زدیم الهی بمیرم وقتی واکسنتو زد خیلی جیغ کشیدیو غش کردی ولی خوب دیگه چاره ای نیست برا سلامتیه خودته. خداروشکر خیلی اذیت نشدی و فقط یه تب خفیف داشتی تا دیروز،من که استرسه این واکسنتو خیلی داشتم آخه همه میگفتن 6 ماهگی سخته و اذیت میشی ولی خداروشکر اینم به خیر گذشت و رفت تا 1 سالگیت ...
22 تير 1392

خدایا شکرتتتتتتتت

پسرم،خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که قلب کوچولوت مشکلی نداره                                 نمیخواستم تو وبلاگت از مریضی برات بگم ولی الان که خیلی خوشحالم همه چیو برات تعریف میکنم.  اون شبی که از دست بابات افتادی زمین،شب تو بیمارستان قلبتو چک کردن و دکتر گفت ضربانش خیلی بالاس و به نظر خیلی نگران میومد.بعد از مرخص شدنت منو بابا بردیمت دکتر و خانم دکتر قلبتو که گوش کرد گفت هم ضربان بالاس هم قلبش صدای اضافه داره،گفت ببرنش پیش متخصص قلب،نمیدونی چقد نگرانت بودیم.تا اینکه رفتیم دکتر بعد از نوار قلبو اکو،آقای دکتر گفت قلبش صدای اضافه داره که زیاد مهم نیست و خوب می...
19 تير 1392

6 ماهگی پسرم

سلام عزیز مامان،امروز 6 ماهه شدی.6 ماهگیت مبارک عزیز دل مامان پریروز بردیمت دکتر،وزنت 8 کیلو شده و دور سرت 40.5 خانم دکتر گفتن بهت سوپ بدم.امروز برات درست کردم،یه تیکه ماهیچه و هویج و سیب زمینی و چند تا دونه برنج برات پختم آبشو دادم خوردی،اصلا خوشت نیومد  بعدشم بهت شربت عرق نعنا دادم اونو با اشتها خوردی نفسم الان هم مثه یه فرشته کوچولو رو تخت مامان بابا خوابیدی وای که چقد دوست دارم مامانی ...
13 تير 1392

بدون عنوان

پسرم نمیدونم چرا این روزا اینقد بهانه میگیری،وقتی خوابت میاد اینقد بهانه میگیری که منو دیوونه میکنی.خیلی کم میخوابیو همش میخوای بغل بشی یکمی لوسم شدی.میگی از کنار من تکون نخورین و با من حرف بزنین وقتی محبوبه داره جارو میکنه اگه جارورو خاموش کنه شروع میکنی به جیغ کشیدن و میخوای جارو روشن باشه وقتی شیشه هارو تمیز میکنه بهانه میگیریو شیشه پاک کنو میخوای ،پسر لوس مامان                                                                              ...
10 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesare maman می باشد